روابط عمومی مرکز:
پرستارانی که جان دوباره میبخشند/ پرستاری عشق است، شغل نیست
پرستاری عشق است، شغل نیست؛ این جملات حسن عمو زاد پرستار نمونه کشوری است. او یکی از صدها پرستار تلاشگر مرکز پزشکی، آموزشی و درمانی شهید مدرس و یکی از هزاران پرستاری است که در ارتش درمان و سلامت بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی خدمات ارائه میدهد.

پرستاری عشق است، شغل نیست؛ این جملات حسن عمو زاد پرستار نمونه کشوری است. او یکی از صدها پرستار تلاشگر مرکز پزشکی، آموزشی و درمانی شهید مدرس و یکی از هزاران پرستاری است که در ارتش درمان و سلامت بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی خدمات ارائه میدهد.
امروز نیز همانند سایر روزهای دیگر در این بیمارستان مهم و حیاتی تهران روز شلوغی است؛ حسن عمو زاد بر بالین مردی حدوداً شصتساله است، این بیمار دچار حمله حاد قلبی شده و وضعیت وخیمی دارد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، ساعت ۳عصر به همراه تصویربردار با قصد مصاحبه با یکی از پرستاران نمونه کشوری دانشگاه وارد بخش CCUمیشویم. برخلاف انتظار حسن عمو زاد را نگران و بسیار مضطرب مییابیم.
انتخابش بهعنوان پرستار نمونه کشوری را به او تبریک میگوییم و از او درخواست گفتوگویی کوتاه میکنیم، خیلی تمایلی به مصاحبه خصوصاً در این شرایط را ندارد.
معتقد است تمامی پرستاران در این بیمارستان و بخصوص در این بخش خدمات منحصربهفردی را ارائه میدهند، با فروتنی میگوید در بسیاری از موارد برخی از همکارانم از من بهتر هستند.
این بخش از بیمارستان خیلی شلوغ است، ساعت ملاقات هم است. عمو زاد در مورد یک بیمار میگوید: «دو ساعت اولیه برای این بیماران ساعات طلایی محسوب میشود؛ حتی یک لحظه هم نمیتوانم از بیمار غفلت کنم، بیاحتیاطی و یک قصور کوچک میتواند بیمار را دچار مشکل کند، باید به بیمار برسم».
در عین حال مادامی که گهگاه چشمش به من و تصویربردارمان میخورد از ما به دلیل معطلیمان عذرخواهی میکند و با این جمله که من شرمنده شدم از کنار ما میگذرد؛ به نوع رفتار و نحوه برخوردش با همکارانش و همراهان بیمار که توجه میکنم بیشتر دلیل نمونه شدنش را درمییابم.
عمو زاد در کنار پزشک در حال احیای بیمار است. مدام نگاه نگرانش به مونیتور بالای سر بیمار است و امیدوار که هرلحظه نشانهای از حیات در بیمار نمایان شود؛ یکی از همکارانش به کمک او میآید و پزشک برخی وظایف را به عهده یکی دیگر از پرستاران همکار عمو زاد میسپارد؛ اما پرستار نمونه ما همچنان خود کار را ادامه می دهد.
پس از آن لحظات نفسگیر، بعدازاینکه خیالش از ثبات وضعیت بیمارش آرام می گیرد، حاضر به گفتوگو میشود. میگوید ۱۸سال است که در روپوش سفید پرستاری مشغول خدمت در بیمارستان شهید مدرس است. از او میپرسم آیا پرستاری همان شغلی است که در کودکی رویایش را در سر میپروراندی؟ یادآور میشود: «من از بچگی عاشق شغلهای درمانی مثل پزشکی و پرستاری بودم، در حال حاضر هم با عشق و علاقه این کار را انجام میدهم».
در پاسخ به این سؤال که اگر به گذشته برگردد بازهم این شغل را انتخاب میکند یا نه، بدون تأمل با صراحت میگوید: «قطعاً».
لابهلای حرفهایش تأکید میکند که روحیه انجام کارهای سخت، شرط لازم برای هرکسی است که میخواهد وارد این شغل شود. شاید اشاره به این ویژگی بدیهی به نظر برسد، اما این جمله وقتی معنا مییابد که فقط یک روز پا بهپای یک پرستار شاهد چالشهایی که با آن روبهرو میشود، باشیم».
در بین توصیفاتش از دشواریهای این شغل، حیات دوباره بخشیدن به بیماران را ازجمله لذتبخشترین تجربههای پرستاری عنوان میکند و میگوید: «ازآنجایی که من بیشتر در CCU هستم، مرور خاطره احیای بیمارانی که باحال خوب از بیمارستان مرخص شدهاند، برایم بسیار لذتبخش است».
از او میخواهم یکی از شیرینترین خاطراتش را در این مورد بیان کند، لبخندی بر لبش ظاهر میشود و میگوید: «حدود ۱۰سال پیش نزدیکیهای ساعت چهار بامداد در اتاق استراحت بودم که دیدم همکارم آشفته در را میزند و میگوید بیماری دچار آریتمی شده است؛ بیش از نیم ساعت دونفری برای بهبود حالش تلاش کردیم، تلاشهای ما نتیجه داد و بیمار چند روز بعد با پای خودش از بیمارستان مرخص شد و هنوز هم که هنوز است گاهی آن بیمار را میبینم و هر بار از یادآوری این تجربه احساس رضایت میکنم».
بدون شک در کنار این تجربههای امیدبخش و شیرین، هر پرستار در طول عمر کاریاش، لحظات تلخ فراوانی را نیز گذرانده است، لحظاتی که سخت میان برزخ مرگ و زندگی یک بیمار دویده، اما درنهایت غول بیماری هم او و هم بیمارش را مغلوب کرده است.
از او میخواهم تلخترین خاطرهاش را دراینباره بیان کند. لحن صدایش کمی آرامتر میشود، نفسش را از سینه بیرون میدهد و میگوید: «مریضی داشتیم که کاندید آنژیوگرافی بود و قرار بود که روز بعد آنژیوگرافی شود؛ در همین حال نگران مریض دیگری بود که کنار تختش بستری بود و شرایط بدی داشت و در کما بود. این مریض مدام برای این فرد دعا میکرد و نگران حالش بود. اما متأسفانه یک روز صبح، بعد از صرف صبحانه دچار آریتمی شد،علیرغم یک ساعت تلاش ما بیمار فوت کرد. این از خاطرات تلخی است که هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود».
مهمترین خصلت پرستار از نگاه او «عشق» است. با صراحت میگوید: «اگر کسی عشق و علاقه نداشته باشد قطعاً نمیتواند آنطور که باید به بیمار کمک کند. چون پرستاری کاری بسیار سخت و طاقتفرسا است. شیفت شبهایی وجود دارد که خیلی اوقات به خاطر آنها نمیتوان برنامههای زندگی شخصی را تنظیم کرد. شیفتها از یک ماه قبل نوشته میشود و اگر اتفاق ناگهانیای رخ دهد تغییر این شیفتها کار بسیار دشوار و پر چالشی است».
شاید هرکس با خود فکر کند که کمترین مزیت پرستار بودن، رسیدگی به اعضای خانواده در روزهای بیماری آنها است، اما این فقط یک روی سکه است، از او میپرسم: شرایطی وجود داشته که کسی از اعضای خانواده به کمک شما احتیاج داشته باشد اما شما نتوانسته باشی به آنها کمک کنی؟
با ناراحتی میگوید: «خیلی زیاد اتفاق افتاده. من یک پسر ۱۵ساله و یک دختر ۱۰ساله دارم. هر دو در کودکی مشکلات ریوی داشتند. به همین خاطر بهدفعات پیش میآمد که تب کنند و یا مشکل تنفسی داشته باشند اما من فقط از طریق ارتباط تلفنی با همسرم میتوانستم راهنماییهای لازم را بدهم و شرایط این را نداشتم که شیفتم را باکسی جابهجا کنم؛ از آنجایی که شیفتهای ما از یک ماه قبل برنامهریزی میشود و با توجه به کمبود نیروها نمی توانستم شیفتم را جا به جا کنم
صداقت و سادگی گفتارش وسوسهام میکند سؤالات بیشتری از او بپرسم، اما از چهرهاش پیدا است که دلنگران وضعیت بیمارش است و لحظهشماری میکند که زودتر به بالین بیمار برود. مصاحبه را خاتمه میدهم.
بیجهت نیست که روز ولادت بانوی قهرمان کربلا را روز پرستار مینامند. حضرت زینب (س) پرستاری امام زمانش حضرت زینالعابدین علیهالسلام و دیگر بیماران و مصیبتزدگان اهلبیت (ع) را بر عهده داشت و ضمن این که رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت حسینی را بهخوبی انجام داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز باتحمل آنهمه سختیها و ناملایمات، آنی فروگذار نبود.